Thursday, July 12, 2012

برای مرد خسته این روزهام

بهزاد صبح‌ها آرام می‌رود سر کار و شب‌ها، باز آرام بر‌می‌گردد خانه. می‌دانم مرد‌ ام این روزها خسته است. تن‌اش، نگاهش، صداش، ذهن‌اش خسته است.
و من فکر می‌کنم حق‌اش است، گاهی از مردهای خسته خانه بنویسیم. از وقت‌هایی که بیدار می‌شوی و می‌بینی پیش از بیدار شدنت راهی شده‌ و تمام سهم‌ش از صبحانه، یک لیوان چای بوده و مقداری نان و پنیر و دلت بگیرد. از وقت‌هایی که می‌روی سر کمد لباس‌ها و می‌بینی جای پیراهنی که دیشب اتو زده‌ای خالی است و دلت بگیرد.
از وقت‌هایی که برای شام برمیگردد خانه و تو ببینی چقدر سعی می‌کند با همه خستگی و فشارها، باز حواسش باشد. به تو، به حال و هوات، به روزی را که بدون او تمام کرده‌ای، و دلت بگیرد.

باید زن باشی تا بدانی چه غرور غم‌انگیزی دارد، تماشای خستگی مردت.

No comments: