جامعهای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطی آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، غنای کمتر و وضوح کمتر بیان میکند. جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها، دچار زبانپریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتداییاش، مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت.چرا ادبیات
این در مورد افراد هم صدق میکند. آدمی که نمیخواند یا کم میخواند یا فقط پرت و پلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک میگوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مساله تنها محدودیت کلامی نیست، محدودیت فکر و تخیل نیز هست. چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطه آنها به رمز و راز وضعیت خود پی میبریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات، و تنها از ادبیات خوب میآموزیم.
هیچ یک از انواع علوم و هنرها نمیتواند در غنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم، جای ادبیات را بگیرد. درست گفتن، و تسلط بر زبان غنی و متنوع، یافتن بیانی مناسب برای هر فکر و هر احساس که میخواهیم به دیگران منتقل کنیم، بدین معناست که ما آمادگی بیشتری برای تفکر، آموختن، آموزش، گفتگو و نیز خیال پردازی، رویاپردازی و حس کردن داریم.
کلمات به گونهای پنهانی در همه ی کنشهای ما انعکاس مییابند، حتی در آن کنشهایی که به ظاهر هیچ ارتباطی با زبان ندارند و چندان که زبان به یمن وجود ادبیات، تحول مییابد و به حد اعلای پالودگی میرسد، بر امکان شادمانی و لذت آدمی میافزاید.
این را نیز بگویم که رسانههای دیداری-شنیداری، نمیتواند درآموزش کاربرد مطمئن و ماهرانهی امکانات بینهایت زبان، جای ادبیات را بگیرد. درست برخلاف این، این گونه رسانهها، کلام را در قیاس با تصویر که زبان اصلی آنهاست بر جایگاهی ثانوی مینشاند و کاربرد زبان را تا حد کلامی شفاهی، و حداقلی گریزناپذیرکه هیچ ربطی به بعد مکتوب آن ندارد تقلیل میدهد.
ماریو بارگاس یوسا
ترجمه عبدالله کوثری
انتشارات لوح فکر
مسلما تاکیدها از من است.
No comments:
Post a Comment