اگر شما هم مثل من مدت کمی از زمان زایمانتان گذشته باشد، شاید ضرورت نوشتن چنین یادداشتی را احساس میکردید. دخترم حالا تقریبا دو ماهه است و من این روزها به جز اینکه عمیقا نیاز دارم افکارم را سامان دهم و درباره هویت تازهام به عنوان یک مادر، با نظم بیشتری فکر کنم، به طور کلی هم، نوشتن چنین یادداشتهایی را در ابعاد وسیعتر به نفع زنان جامعهمان میبینم. به نظرم نوشتن درباره این تجربه به زنان کمک میکند درباره تفاوت میان آنچه در هنگام زایمان و همچنین پس از آن بر آنها «تحمیل میشود» با آنچه صرفا بر آنها «وارد میشود» دقیقتر فکر کنند و درباره آنچه حق دارند ضمن این پروسه مطالبه کنند شجاعتر باشند.
بارداری، زایمان و دوران شیردهی، در ذات خودشان پروسههایی حساس و پر استرس هستند. نه فقط برای کسی که شخصا آن را تجربه میکند که برای همسران هم. میخواهم تاکید کنم نباید از یاد ببریم که در ذات هر سهی این مراحل چیزهایی سخت و حتی ترسناک وجود دارد که صرفا به طبیعت این رویدادها مرتبط است و نمیتوان آنها را جز در قالب آنچه «طبیعت» تحمیل میکند قلمداد کرد. با این حال تجربه شخصی من طی دوران بارداری، هنگام زایمان و حتی پس از آن، لبریز از مواردی است که «میشد»، که «لازم نبود»، که «حق نداشتند» در ارتباط با یک فرد حامله آنگونه رفتار کنند. من از زمانی که فهمیدم باردارم تا زمان شیردهی، مدام در معرض مواردی بودهام که در برخورد با آنها احساس کردهام تحت فشاری بیش از آن چیزی هستم که ضرورتی طبیعی بوده. گمانم این است که زنان باید درباره این موارد با هم گفتگو کنند. گمانم این است که جامعه باید به این گفتگو گوش کند. گمانم این است که جامعه انتظارات و دیدگاههایی درباره یک زن حامله، یک زائو و یک مادر شیرده دارد که واقعا اخلاقی و انسانی نیست.
زمانی که دخترم را باردار بودم مدام به دنبال رفرنسهایی درباره تجربه حاملگی و زایمان، سایتها و وبلاگهای فارسی را شخم زدم. چیزهایی که پیدا کردم مشتی جزئیات دلهرهآور از خاطرات زایمانهای طبیعی و سزارینی و حرفهای خالهزنکی درباره اینکه چطور روز زایمان با «شوشو» خداحافظی کرده و دقیقا در چه دقیقه وچه ثانیهای «دخملی» به دنیا آمده یا «کاکل زری» و «قند عسل» چطور از وسط پاهاش مثل «ماهی» سر خورده و بیرون آمده. منبع بسیار غنی از این قسم به اشتراکگذاریهای کسلکننده را خیلی راحت میتوانید توی سایتهایی مثل نینیسایت پیدا کنید. معتقدم وجود چنین محافلی هیچ ایراد ذاتی ندارد و به هر حال یه عده دوست دارند دور هم باشند و شاید تجربه زایمان برایشان بهانهی هیجانانگیزی باشد. با این حال در این بین، جای خالی منابعی که درباره این سه پروسه چیزهایی بیشتر از خاطرات دلهرهآور «مامانهای گل» را روایت کند واقعا احساس میشود.
بارداری، زایمان و دوران شیردهی، در ذات خودشان پروسههایی حساس و پر استرس هستند. نه فقط برای کسی که شخصا آن را تجربه میکند که برای همسران هم. میخواهم تاکید کنم نباید از یاد ببریم که در ذات هر سهی این مراحل چیزهایی سخت و حتی ترسناک وجود دارد که صرفا به طبیعت این رویدادها مرتبط است و نمیتوان آنها را جز در قالب آنچه «طبیعت» تحمیل میکند قلمداد کرد. با این حال تجربه شخصی من طی دوران بارداری، هنگام زایمان و حتی پس از آن، لبریز از مواردی است که «میشد»، که «لازم نبود»، که «حق نداشتند» در ارتباط با یک فرد حامله آنگونه رفتار کنند. من از زمانی که فهمیدم باردارم تا زمان شیردهی، مدام در معرض مواردی بودهام که در برخورد با آنها احساس کردهام تحت فشاری بیش از آن چیزی هستم که ضرورتی طبیعی بوده. گمانم این است که زنان باید درباره این موارد با هم گفتگو کنند. گمانم این است که جامعه باید به این گفتگو گوش کند. گمانم این است که جامعه انتظارات و دیدگاههایی درباره یک زن حامله، یک زائو و یک مادر شیرده دارد که واقعا اخلاقی و انسانی نیست.
زمانی که دخترم را باردار بودم مدام به دنبال رفرنسهایی درباره تجربه حاملگی و زایمان، سایتها و وبلاگهای فارسی را شخم زدم. چیزهایی که پیدا کردم مشتی جزئیات دلهرهآور از خاطرات زایمانهای طبیعی و سزارینی و حرفهای خالهزنکی درباره اینکه چطور روز زایمان با «شوشو» خداحافظی کرده و دقیقا در چه دقیقه وچه ثانیهای «دخملی» به دنیا آمده یا «کاکل زری» و «قند عسل» چطور از وسط پاهاش مثل «ماهی» سر خورده و بیرون آمده. منبع بسیار غنی از این قسم به اشتراکگذاریهای کسلکننده را خیلی راحت میتوانید توی سایتهایی مثل نینیسایت پیدا کنید. معتقدم وجود چنین محافلی هیچ ایراد ذاتی ندارد و به هر حال یه عده دوست دارند دور هم باشند و شاید تجربه زایمان برایشان بهانهی هیجانانگیزی باشد. با این حال در این بین، جای خالی منابعی که درباره این سه پروسه چیزهایی بیشتر از خاطرات دلهرهآور «مامانهای گل» را روایت کند واقعا احساس میشود.
منابعی که به همان اندازه که شخصی و در نتیجه ملموس و واقعیاند، درباره آن «وضعیت»، به طور عمده، هم، حرفی برای گفتن داشته باشند. منابعی که به زنانی که در آستانه مادرشدن هستند دیدگاههایی برای مطالبه بدهد که در نتیجه آن مطالبه، امنیت روانی و جسمی زنان در روند باداری، زایمان و شیردهی تضمینشدهتر باشد.
بر خودم فرض دانستهام که در قالب یادداشتهای که اینجا مینویسم، از این تجربه بگویم. آن جوری که خودم را به یاد میآورم که چطور در روند آن مراحل خشمگین میشدم، افسرده میشدم، وحشت میکردم و ناامید میشدم.