فکر می کنم قشنگ ترین لحظه مسابقات المپیک لندن برای ایران، زمانی بود که ایرانیان حاضر در سالن وزنه برداری - که به شکل بامزه ای جمعیت خیلی زیادی هم بودند- ایستادند و به افتخار و همراه با بهداد سلیمی سرود ملی را فریاد زدند.
فکر می کنم جام جهانی دو هزار و شش بود. وقتی تلوزیون صدای آمریکا، گزارشی پخش کرد درباره تماشاچیان ایرانی حاضر در ورزشگاه که برای تشویق تیم ملی ایران میامدند.
توی آن گزارش یکی به طعنه و شوخی گفت: توی ورزشگاه اگه بیست تا ایرانی باشد، بیست پرچم مختلف با نشان ها و نقش های مختلف وجود دارد. من آن وقت خیلی دلم گرفت. نه برای تیم ملی، چون آن روزها همه خیلی از دست عملکرد کادر فنی تیم ملی عصبانی بودیم، ولی برای مملکتم دلم سوخت که چقدر در قلب مردمش، پاره پاره شده. به نظرم توهین آمیز می رسید که خیلی از ایرانی ها، انگار رفته بودند تیم باشگاه های سیاسی شان را تشویق کنند، نه تیم ملی را.
امشب وقتی بهداد سلیمی روی سکوی قهرمانی ایستاد و سرود ملی به صدا در آمد، به نظرم همه چیز عوض شده بود. آن سرود دیگه سرود جمهوری اسلامی نبود. سرود ملی ایران بود. چون آنجا قهرمان های ایرانی ایستاده بودند و آن کاروان ورزشی ایران بود، و بهداد سلیمی یک جوان ایرانی بود و این یک افتخار ایرانی بود،
فرقی نمی کند سرود جمهوری اسلامی باشد، یا سرود ای ایران، یا سر اومد زمستون یاحتی عمو زنجیرباف، مهم این بود که همگی همراه هم زمزمه اش کنیم و از این همراهی احساس همدلی کنیم.
ارزش ورزش همین است. اینکه افتخاراتش همگانی و سخاوتمندانه است. در انحصار هیچ فرد یا گروهی نیست، حتی آنقدر که گاهی به لذتی فراملی تبدیل می شود.
اما امشب اینجا ایران است و این یک شادی جمعی است.
به قول مسیح علی نژاد: دلم می خواهد ایران را بغل کنم!
فکر می کنم جام جهانی دو هزار و شش بود. وقتی تلوزیون صدای آمریکا، گزارشی پخش کرد درباره تماشاچیان ایرانی حاضر در ورزشگاه که برای تشویق تیم ملی ایران میامدند.
توی آن گزارش یکی به طعنه و شوخی گفت: توی ورزشگاه اگه بیست تا ایرانی باشد، بیست پرچم مختلف با نشان ها و نقش های مختلف وجود دارد. من آن وقت خیلی دلم گرفت. نه برای تیم ملی، چون آن روزها همه خیلی از دست عملکرد کادر فنی تیم ملی عصبانی بودیم، ولی برای مملکتم دلم سوخت که چقدر در قلب مردمش، پاره پاره شده. به نظرم توهین آمیز می رسید که خیلی از ایرانی ها، انگار رفته بودند تیم باشگاه های سیاسی شان را تشویق کنند، نه تیم ملی را.
امشب وقتی بهداد سلیمی روی سکوی قهرمانی ایستاد و سرود ملی به صدا در آمد، به نظرم همه چیز عوض شده بود. آن سرود دیگه سرود جمهوری اسلامی نبود. سرود ملی ایران بود. چون آنجا قهرمان های ایرانی ایستاده بودند و آن کاروان ورزشی ایران بود، و بهداد سلیمی یک جوان ایرانی بود و این یک افتخار ایرانی بود،
فرقی نمی کند سرود جمهوری اسلامی باشد، یا سرود ای ایران، یا سر اومد زمستون یاحتی عمو زنجیرباف، مهم این بود که همگی همراه هم زمزمه اش کنیم و از این همراهی احساس همدلی کنیم.
ارزش ورزش همین است. اینکه افتخاراتش همگانی و سخاوتمندانه است. در انحصار هیچ فرد یا گروهی نیست، حتی آنقدر که گاهی به لذتی فراملی تبدیل می شود.
اما امشب اینجا ایران است و این یک شادی جمعی است.
به قول مسیح علی نژاد: دلم می خواهد ایران را بغل کنم!
No comments:
Post a Comment