Friday, May 24, 2013

آزاد شد

به رغم همه این مصیبت‌ها، هنوز هم هر سال سوم خرداد روز پس گرفتن خرمشهر است. پس گرفتن شهری که از دست رفته تلقی می‌شد. زمانی بود که گمانم این نبود بتوانم برای این خاک، دست به هیچ گونه فداکاری بزنم. الان از شدت احساساتی که  بهش دارم شگفت‌زده میشوم. زمانی بود که عمیقا می‌خواستم از اینجا بروم. فقط شرایط رفتن را نداشتم. الان از تماشای مردم سوریه که کشورشان را پاره پاره و خونی و نیمه جان می‌بینند گریه می‌کنم. آنچه بر سر سرزمین آدم می‌آید بر سر نزدیک‌ترین خویشاوندان آدم آمده.
حالا می‌دانم که توانایی نادیده گرفتن قدرت سرزمین مادری را ندارم. توانایی این را ندارم که آدمی جهان-وطنی باشم. اینطوری دنیا نیامده‌ام. ادعا البته کنتور نمی‌اندازد. ولی به نظر خودم، درک می‌کنم که چرا خرمشهر باید پس گرفته می‌شد. جان آدم‌ها چیز گران‌بهایی است. ولی سرزمین هم فقط مشتی خاک و گل نیست. رگ و استخوان و خون و روح است. زنده است. حیات و ممات دارد. شادی و غم دارد. بخشش و خست دارد. جان انسان‌ها گران‌بهاست ولی سرزمین از آدم‌ها بزرگتر است. از تاریخ، از ایدئولوژی، از سیاست، از فرهنگ بزرگتر است.
پس گرفتن خرمشهر البته که حماسه بود. اما دقیقا به این دلیل که خدا آزادش نکرد. فراموش‌شدگانی بودند. و خرمشهر در یک چنین روزهایی دوباره مال خودمان شد.

2 comments:

famo said...

ah update kon dige!!!

Anonymous said...

بارون:
تو را نمی دانم اما این گمشدگانی را هم که می گویی گفته اند خدا آزادش کرد.نه از سر شعار و یا اینکه خود دخیل نبوده اند.هرگز تنها از روی منطقی که اگر عقل گرایان محض حل و فصلش کنند با آن امکانات و افراد در برابر متجاوزانی که عادت کرده ایم احمق و ضعیف جلوه شان بدهیم تنها از سر دلسوزی احمقانه تر که شاید فراموش شدگان را بزرگتر کنیم.چه خیال باطلی