Monday, November 5, 2012

مجسمه های مومی

خیلی برام آرمانی است. از این خواهرها داشته باشی که برای هم قربان صدقه های پت و پهن می روند. جدی جدی. به هم می گویند آبجی. برای هم ذوق های رسمی می کنند. یه دختره هست توی آرایشگاهی که من مشتریشم. قمی است. خواهرش که از قم زنگ می زند، چنان با الفاظ غریبه قربان صدقش می رود که انگار نه انگار خواهرند! ادا هم نیست. عاشق خواهرش است. یه جوری می گه آبجی که من ستون فقراتم تیر می کشد.
در مورد من و فاطی، قضیه به این دراماتیکی نیست. حالا درست که ما در تفاهم کامل با همیم، ولی بیشتر این تفاهم را خرج دلقک بازی می کنیم تا احساسات رسمی. ما هرگز اینطوری احساساتمان را هدایت نکرده ایم.
وقت هایی که لازمه کاری را برای فاطی انجام بدم باید قیافش را ببینید. بیشتر از اینکه درخواستش مودبانه باشد و چشم به محبت خواهریم داشته باشد، ملتمسانه است و چشم به ترحم انسانیم دارد. از "لطفا" یا "بی زحمت" و یا "اگه ممکنه" خبری نیست. چیزی که بین ما جریان دارد "تو رو خداست".
برای من آن دختره ی قمی و خواهرش شبیه چیزی هستند که بهش می گویم مدل های مومی. من و فاطی طبیعتا در مقایسه با آنجور مدل شیک و شفافی، مدل های گلی هستیم. همان طور که مامان همیشه میگفت: بزرگترین عامل تفرقه بین ما، ظرف شستنه. مطمئنا مدل های مومی با جان و دل، برای هم و به جای هم ظرف می شورند!
دوست داشتم یکی بهم بگه آبجی جون، بهش بگم جونم آبجی، الهی قربونت برم، بهم بگه وااای خدا نکنه عزیزم. یه همچو فضایی بین مان حاکم باشه. نه مثل الان که اگه یکی مان همچین مکالمه ای را شروع کند طرف مقابل هوق بزند فحش بدهد یا استغفار کند. چیم از آن دختره قمی ِ فسقلی کمتره؟
به خواهرش میگه: آبجی قربونت برم دارم میرم قشم. تو رو جون مامان، هرچی خواستی، هر چی بود، تعارف نکنی. ازت دل میگیرم اگه چیزی بخوای و نگی.
من آنوقت داشتم با چشم های وحشت زده بهش نگاه می کردم. بعد میگن کو نشانه های ظهور؟

No comments: