Saturday, January 19, 2013

حیف از این درس‌های خوب

خسته‌ام. دلم می‌خواهد درس‌ها را با همان ولعی بخوانم که سه ماه پیش می‌خواندم. نه برای تست زدن. از تست زدن متنفرم. فقط برای ارضای کنجکاوی‌م راجع به مقوله‌هایی که هرچقدر به زمان کنکور نزدیک‌تر می‌شوم به نظرم تهی‌تر می‌رسند.
عجیب اینکه تا همین چند وقت پیش واقعا برام مهم بود که تفاوت ماهوی مثلا استخدام تشبیهی با استخدام غیر تشبیهی چیه؟ حالا چنان سایه کنکور سنگین شده که فقط به این فکر می‌کنم که تفاوت‌شان را چطور باید در گزینه‌های تستی تشخیص بدهم. از اینکه اینهمه سطحی با درس‌ها برخورد کنم بیزارم.
از اینکه درس‌ها زیاد است و من مقدار قابل توجهی از منابع را نرسیده‌ام بخوانم ناراحتم. از اینکه کسی باور نمی‌کند با این همه توی خانه‌ نشستن احتمال قبول نشدنم بالا است ناراحتم. از اینکه حتی جرات نمی‌کنم به خاطر بیاورم که فقط هفده هجده روز دیگه تا امتحان مانده ناراحتم. از اینکه هیچ هیچ مطلقا هیچ استعدادی در تست زدن ندارم ناراحتم. از اینکه لااقل بیست درصد امتحان هم تشریحی نیست، ناراحتم. از اینکه اینهمه غمگینم و اینهمه ناامیدم هم ناراحتم.
دلم می‌خواهد بخوابم و وقتی بیدار می‌شوم یک ماه از زمان کنکور گذشته باشد. بعد من دوباره همان طور کنجکاو و پرسه‌زنان، لای کتاب‌هام را باز کنم و درباره‌ی صنعت‌های ادبی بخوانم. راجع به جادویی که در کلام ایجاد می‌کنند و شادی را دوباره توی جانم حس کنم. دلم برای دانستن تنگ شده. برای یادگرفتن به قصد یادگرفتن فقط.
امتحان دادن برام سخت نیست. تستی بودنش عصبانی‌م می‌کند. ادبیات را که نباید تستی امتحان داد. یا لااقل باید دو مرحله‌ای چیزی باشد. باید بتوانیم بنشینیم روبروی یک استاد ادبیات، ازمان بپرسد رابطه مجاز و استعاره و تشبیه را چطور می‌فهمی؟ بعد من می‌نشینم سیر درباره نظریاتم حرف می‌زنم، درباره اینکه چطور دایره‌ها با هم، هم‌پوشانی دارند و چطور فهم هر کدام از اینها منوط به درک کارکرد آن دیگری‌هاست. که چطور اصلا استعاره‌ها پدید می‌آیند و اینکه حتی معتقدم زیر ساخت استعاره نمی‌تواند اینهمه که قدما می‌گویند به تشبیه و مجاز وابسته باشد. که وجودی است مستقل، کافی و ملهم از واقعیت‌هایی که فقط فراموش شده‌اند نه اینکه ساخته شده باشند، فقط فراموش شده‌اند و شاعر، کاری جز به یاد آوردن نمی‌کند.
بعد با استاده جر و بحث کنیم و او بهم بپرد و من ازش ایراد بگیرم و متلک بارم کند و من از اینکه اینهمه کله‌شق است گله کنم.
این را می‌گویند امتحان.
اینکه بشینی روبروی یک کامپیوتر و شبیه یک کامپیوتر دیگه رفتار کنی دلخورم می‌کند. تستی امتحان دادن به نظرم اینطوری است. خیلی توهین‌آمیزه. نه تو را می‌شناسد نه اساسا می‌داند استعاره چیه. فقط یک برنامه ضعیف نوشته شده است که رفتار ماشینی تو را در مواجهه با درس‌هات تایید یا رد می‌کند.
خیلی غیردموکراتیک و نامشروع است.

No comments: