- "ملتها اینگونه نابود میشوند که نخست حافظهشان را از آنها میدزدند، کتابهایشان را تباه میکنند، دانششان را تباه میکنند، و تاریخشان را نیز. و بعد کسی دیگر میآید و کتابهای دیگری مینویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها میدهد، و تاریخ دیگری را جعل میکند"
(میلان کوندرا - از کتاب خنده و فراموشی)
"در مقطعی از تاریخ مدرن، به نظر عده زیادی چنین آمد که حافظه وسنت صرفا بارهایی اضافه هستند که باید زمینشان بگذاریم و خودمان را از شرشان خلاص کنیم. مددکار آن فجایع اجتماعی که در این قرن* بر سر نوع بشر آمد، هنری بود که ستایشگر بیسابقگی، تغییر مداوم، بیمسئولیتی و آوانگاردیسمی بود که همه سنتهای پیشین را به سخره میگرفت و به مصرفکنندگان و تماشاچیان گالریها و تئاترها پوزخند میزد، و از به حیرت انداختن خواننده، به جای پاسخ دادن به سوالاتی که جان خوانندگان را عذاب میدادند، به وجد میآمد.
مهم نیست که رژیمهای توتالیتری که در همین دوران به حاکمیت رسیدند ادبیات آوانگارد را منحط میدانستند و رد میکردند، مسئله اساسی این بود که آنها هم همان نگاه تحقیرآمیز آوانگاردها را به سنت و ارزشهای ادبی، به حافظه و خاطره اصیل نوع بشر داشتند، و همانند آوانگاردها تلاش میکردند، حافظهای جعلی و ارزشهای کاذب را به ادبیات تحمیل کنند.
امروزه در هر چند ثانیه کتاب تازهای منتشر میشود. کتابهایی که اکثرشان بخشی از همان صدای گنگ مداومی هستند که نمیگذارند ما خوب بشنویم. حتی کتاب هم دارد بدل به ابزاری برای فراموشی میشود. آثار ادبی واقعی زمانی خلق میشوند که آفرینندگان آنها فریاد اعتراضی بشوند علیه آن فراموشی که بر سر آنها فرود میآید، بر سر پیشینیان آنها و هم عصرانشان که به یک سان فرود میآید، و بر سر زمانشان و به خصوص زبانشان. اثر ادبی واقعی چیزی است که در برابر این نوع از مرگ میایستد و آن را انکار میکند...."
(ایوان کلیما - از کتاب روح پراگ)
* طبعا منظور نویسنده از این قرن، قرن بیستم است و منظور از فجایع این قرن، مصائبی است که انسان قرن بیستم با آن روبرو شد.
No comments:
Post a Comment