نتیجه سونوگرافی NT خوب بود. سونوگرافیستم هم خوش اخلاق بود. فاکتورهایی را که باید درباره سلامت جنین لحاظ شود دانه به دانه برام توضیح داد. من ولی محو انگشتهایی بودم که توی تصویر مشت میشد و دوباره از هم بازشان میکرد. دکتر ازم پرسید دوست داری چند دقیقه بیشتر تماشاش کنی؟ گفتم نه و دستمال خواستم. به نظرم همان تصویر به قدر کافی کامل بود. برام خیلی غریب بود که تا این اندازه بزرگتر شده، و اینقدر کاملتر که میتواند شبیه خود من دستهاش را مشت کند و بازوش را بالا بیاورد. به نظرم خیلی ازم دور آمد. حتی یک آن به این ایده ابلهانه فکر کردم که شاید تصویر بچه زنی است که پیش از من روی تخت دراز کشیده بود. دوست دارم زودتر ببینمش؟ مطمئن نیستم. نمیدانم براش آماده هستم یا نه. فکر میکردم هستم. اصلا برای همین جلوگیری را متوقف کردم. ولی حالا که حرکتش را دیدهام، رشد چیزی که تا سه ماه پیش چیزی نبود و حالا هست، انگشتهایی که نبودند ولی حالا هستند، حرکاتی که نبود و حالا اتفاق میافتد، حالا به این فکر میکنم که چقدر براش آمادهام. منظورم هم مسئولیت و از این داستانها نیست. آمادگی برای چیزی بیشتر. اینکه کسی نباشد و ناگهان همه کس شود. اینکه بخواهی کسی را تماما بشناسی و او تو را بشناسد. اینکه هر روز چیزی به داشتههاش اضافه شود، از انگشتها گرفته تا دایره لغات، بعدها جسمی تماما در انحصارش و بعدتر عقایدی از آن خودش...
No comments:
Post a Comment